فرشته ی مامان اول بگم که خیلی دوستت دارم،بخاطر اینکه بهم یاددادی که وقت طلاست این روزها واقعا ارزش زمان و لحظه ها رو درک میکنم،زمانی که بیدار هستی باید وقتم رو طوری تنظیم کنم تاهم بتونم به نیازهای جسمیت برسم هم بتونم اوقاتت رو به بهترین نحو پر کنم،زمان هایی هم که خواب هستی،بدوبدو دارم برای انجام کارهای خونه مثل گردگیری و شستن ظرف ها و روشن کردن لباسشویی و مرتب کردن و جمع کردن اسباب بازی هایی که دورتا دور خونه ریخته،درست کردن نهار فردا،نشستن پشت نت برای اینکه از دنیای حقیقی بواسطه ی دنیای مجازی عقب نمونم،خوندن کتاب و ... تو این مدت دیگه به بیخوابی عادت کردم،دیگه به ندیدن تلویزیون عادت کردم،دیگه به شلوغی و بی نظمی عادت کردم،دیگه به بیرون ...